مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
سینهات از کینۀ زهری کشنده شعلهور از نفس افتادی و کم کم، کمانی شد کمر سامرا آهی کشید و پیکرت را بوسه زد مضطر و صاحب عزا شد «جامعه» از این خبر ساحتِ پیشانیات را تب احاطه کرده بود چیره میشد بر تنت هر لحظه دردی بیشتر بیهـوا دردِ بدی پیـچـید در پهـلوی تو داغِ مادر زنده شد! ای وای از دیوار و در کاش مثل مجتبی، خواهر کنارت داشتی تا که میشد با نگاهش نالههایت مختصر زهر؛ ذره ذره دیدِ چشمهایت را گرفت بر زمین انداختَت سرگیجههایِ مستمر حنجرت میسوخت! شد لبهای خشکت ناتوان »وا حسینم» گفتی و افتاد آتش در جگر روضهخوانِ جدّ عطشانت شدی در احتضار پاک کردی اشک را از گوشۀ چشمانِ تر! |